کد مطلب:53801 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:236

زبانه های آتش











طلحه با صدها كنیز زیبا و غلامان خوش سیما و نیرومند و مزارع فراوان و كاخهای متعدد در بصره، فلسطین، مدینه و با داشتن ثروت سرشار كه از اندازه بیرون است می خواهد بر سفره ی رنگین زندگانی راحت و فراخ خود، قدرت بیفزاید آن هم قدرت حكومت، قدرت خلافت بر سرزمین پهناور اسلام.

او می خواهد همراه ثروت و تجمل خود، امیرالمومنین شود و بدانچه كتاب خداست و سنت فرستاده ی خدا می باشد فرمان دهد و بر كاخ سر به فلك كشیده بنشیند و برای مردم رنجیده ای كه در میان شنهای سوزان زندگی می كنند و علفهای خشك صحرا را در شكمهای خود و فرزندانشان جای می دهند و سد جوع می كنند دادستان باشد و دادگستر شود.

طلحه در روزگار عمر همه شب خواب خلافت می دید و همه روز در رویای آن به سر می برد تا جایی پیش رفت كه عده ای را با خود همراه كرد تا بعد از عمر، خلافت او را پذیرا شوند و عمر هم تا حدودی به این تلاشها واقف بود.

معلوم نشد هنگامی كه ابولوءلوء موفق شد ضربه های مهلك خود را بر پیكر عمر وارد آورد و او را به بستر مرگ روانه كند طلحه كجا بود؟

چرا رابطه ی طلحه با مغیره بن شعبه مالك ابولوءلوء بررسی نشد. مغیره در بالین عمر - وی را ترغیب كرد كه فرزند خویش عبدالله را به جانشینی خود وصیت كند - چرا هیچ كس

[صفحه 188]

از مغیره نپرسید كه مسئولیت او در این ماجرا چه اندازه است و چگونه است كه قریش مغیره را به بالین عمر آوردند و برائت گرفتند.

آیا می توانیم بگوییم كه طلحه در توطئه قتل عمر دست داشت و زمان اجرای برنامه را می دانست و برای این كه در مظان اتهام واقع نشود قبل از اجرای برنامه از مدینه خارج شد؟

طلحه كه برای خلافت آرام نداشت از زمان بیماری مشرف به موت عمر و همچنین در مدت سه روزی كه اعضای شورای خلافت مشغول گفتگو و مشورت برای انتخاب خلیفه بودند در خارج از مدینه به سر می برد و خبری از او به دست نیامد.

با این كه وضع زندگی طلحه طوری بود كه در هر مسافرت اهل خانه اش را از مقصد خود باخبر می كرد چه شد كه این بار، با داشتن اسبها و شترهای تیزرو و غلامان چابك سوار، كسی نرفت و طلحه را خبر نكرد كه به عضویت شورای خلافت انتخاب شده است و قابل باور نیست كه كسی به سوی طلحه نرفته باشد و او را از وقایعی كه در مدینه رخ داده، خبر نكرده باشد.

مردم شهرهای دور و نزدیك و اعراب صحرانشین به سوی مدینه روان شدند ولی نمی توان قبول كرد كه طلحه از آنچه در مدینه اتفاق افتاده بی خبر است و معلوم نبود چرا قافله هایی كه به مدینه وارد می شدند خبری از طلحه نداشتند و چرا وی برای شركت در شورای خلافت به فوریت به مدینه مراجعت نكرد.

اما همین كه خلیفه انتخاب شد و مردم با او بیعت كردند، شب آن روز از سفر مراجعت كرد و به مدینه وارد شد و خود، به عثمان دست بیعت داد.

تاریخ در این مورد خاموش است، چگونه می توان باور كرد طلحه ای كه به فتنه و فساد دلخوش بود و از تكبر و نخوت بهره ی فراوان داشت به كار خلافت بی تفاوت بوده است، بلكه درست آن است كه طلحه در توطئه قتل عمر دست اندركار بوده و از ترس آشكار شدن نقشه های پشت پرده از آمدن به مدینه و بالاخره از حضور در شورای خلافت مسامحه كرد.

به نظر می رسد كه در این مساله بررسی و تحلیل نشده و تاریخ بدون توجه، از آن گذشته است.

در بررسی قتل عثمان به این نتیجه می رسیم كه طلحه و یارانش نقشه ی كشتن عثمان را با

[صفحه 189]

احتیاط كامل ترسیم كردند و بدون تظاهر آن را اجراء نمودند و همین كه نتوانستند به طور مستقیم از آن بهره برداری كنند فریاد برآوردند و خون خلیفه را مطالبه كردند.

می بینیم در انقلابی كه سازمان خلافت عثمان زیر و رو گردید دسته ای از بصره و عده ای از مصر و گروهی از كوفه به سوی مدینه روان شدند، حركت این دسته ها همراه با سازماندهی و نظم و فرماندهی بود و ترتیبی داده شد كه تمام گروهها در روز معین در فاصله ی كمی از شهر مدینه در مكانهای معینی مستقر شوند. مردم شهرها و قبایلی كه به سوی مدینه روان شده بودند در حومه ی شهر مدینه در سه نقطه ای كه فاصله آنها با یكدیگر چندان دور نبود اردو زدند و چادرها بر پا كردند.

دیری نپایید كه رهبران گروههای بصره، كوفه، مصر با یكدیگر به مشورت پرداختند و تصمیم گرفتند كه انقلابی عمل كنند و تا انجام درخواست های خود به اوطان خود مراجعت نكنند و به دستور خلیفه جز آنچه مورد نظر انقلابیون می باشد گردن ننهند.

آنان در این اندیشه بودند كه اگر عثمان از خلافت كناره گیری كند یكی از سه نفر علی، طلحه یا زبیر را به خلافت انتخاب نمایند.

مصریان چشم به علی دوخته بودند، مردم بصره خواهان طلحه بودند، كسانی كه از كوفه آمده بودند زبیر را سزاوار خلافت می دانستند.

حركت دسته هایی از مردم بصره، كوفه، مصر به سوی مدینه و فرودآمدن آنها در بیرون شهر مدینه موجب اضطراب و وحشت مردم مدینه گردید تا جایی كه عثمان سخت هراسان و مشوش شد، عثمان می ترسید دسته هایی كه در مدینه هستند و با خلافت او مخالف می باشند از موقعیت استفاده نمایند و با مردمی كه در حومه ی مدینه مستقر گردیدند همدست شوند و به آشوب و بلوا دست بزنند و آتشی روشن كنند كه شعله هایش كاخ خلافت را در برگیرد.

مصریان برای پیشرفت مقاصد خود در پی یك سازش سری بودند و نامه ای برای علی «ع» آوردند، علی از پذیرفتن نامه ی سری آنها خودداری كرد و راه را برای تحقق نظریات شخصی افرادی كه اندیشه ی ویژه ای در سر داشتند مسدود نمود، در این میان طلحه و زبیر ناچار شدند دست از تندروی های خود بردارند و از خلیفه حمایت كنند و چند روزی از رسیدن به مقام خلافت منصرف شوند.

نامه های سری را به عثمان دادند، عثمان آنها را خواند و حس كرد كه خطر در مقابل

[صفحه 190]

چشمانش قرار گرفته است و اگر چاره ای نیندیشد و قدرت و نفوذی برای خود فراهم نكند مردم از او دست برنمی دارند.

خلیفه شب هنگام به خانه علی «ع» رفت و از او خواست تا نفوذ خود را به كار برد و مردم را آرام كند.

علی علیه السلام گفت: به كرات به مردم وعده اصلاحات دادی ولی به وعده ی خود عمل نكردی و استبداد پیشه كردی و بدون رضای امت هر كاری كه خواستی انجام دادی.

تمام كارها را به مروان و سعید و ابن عامر و معاویه سپردی و از آنان اطاعت كردی و كار را به جایی رسانیدی كه مردم علیه تو شوریدند. من تو را به خدا سوگند می دهم كه خویشتن را دریابی تا مبادا پیشوای كشته شده این امت تو باشی اگر چنین شود در خونریزی و جنگیدن تا قیامت گشوده می شود.

عثمان گفت توبه خواهم كرد و آنچه قول بدهم عمل خواهم كرد.

علی قبول كرد كه با انقلابیون سخن گوید:

او به سوی انقلابیون راه افتاد، محمد بن مسلمه و گروهی از مهاجرین و انصار همراه او بودند، علی با انقلابیون صحبت كرد و دلهای آنان را به سوی خلیفه نرم و صاف كرد.

محمد بن مسلمه به چند نفر از رهبران مصری گفت:

من به خوبی می بینم كه با كشته شدن عثمان اختلاف عظیمی به وجود آید، از این كار حذر كنید كه عواقب وخیم دارد. ما با خلیفه مذاكره كردیم و مسائل لازم را توجیه نمودیم و عثمان وعده داده است از كارهایی كه موجب نگرانی و نارضایی مردم شده دست بردارد من از عثمان ضمانت می كنم، اگر او به وعده ی خود عمل ننماید آن وقت هر كاری كه خواستید انجام دهید.

علی «ع» به عثمان گفت كه با مردم به صحبت بنشیند و با آنها به گفت و شنود پردازد و آنچه می خواهد عمل كند به طور مستقیم به آنها بگوید.

علی اضافه كرد كه اطلاعات رسیده حاكی است كه عده ی دیگری از كوفه و بصره به راه افتاده اند و بزودی فرامی رسند و بهتر است كه هر چه زودتر مردم را به سوی خود بخوانی و آنان را از خویشتن راضی نمایی.

محمدبن مسلمه، به عثمان گفت بر خود رحم كن، اینها كه در پیرامون مدینه گرد آمدند، خواهان خون تو می باشند و من قطع دارم اگر به خود نیایی، تباهی را به سوی خود

[صفحه 191]

خواستار شدی. من فكر می كنم باید شتاب كرد و دلهایی كه آكنده از خشم می باشد، از دشمنی ها خالی كرد و آنها را به صورت دوست دور خود جمع نمود كه موقع بی اندازه حساس و خطرناك می باشد. عثمان با خود اندیشید و تصمیم گرفت كه به منبر رود و از گذشته ی خود توبه كند.

صحن و شبستان های مسجد از مردم مصر و كوفه و بصره و ساكنان مدینه پر شده و انبوه جمعیت همچون امواج دریا گردید كه بالا و پایین می رود.

همه جمع شدند تا سخنان خلیفه را بشنوند.

عده ای با خود گفتگو می كردند كه عثمان امروز وضع حكومت خود را با مردم روشن می كند و افرادی كه به نام او بر مردم حكومت می نمایند و ستم روا می دارند از كار بركنار خواهد كرد. برخی می گفتند كه عثمان مردی نیست كه انقلابی عمل كند، باید صبر كرد تا ببینیم او چه می گوید و چه پیشنهادی برای حل مشكلات خلافت ارائه می كند.

عثمان وارد مسجد شد در حالی كه افرادی او را در آمدن به مسجد همراهی می كردند.

عثمان از میان جمعیت عبور كرد و به سوی منبر پیامبر رفت و بالاخره در پله ای از پلكان های منبر در جای همیشگی خود قرار گرفت.

پس از سپاس پروردگار و فرستادن درود به آخرین فرستاده ی خدا، با چشمانی گریان كه قطرات اشك بر روی ریش بلند و سفیدش سرازیر بود، دست به سوی آسمان بلند كرد و توبه نمود و از خداوند خواست كه توبه ی او را بپذیرد.

عثمان كه آفتاب عمرش به لب بام رسیده بود همراه گریه و ریختن اشك تندباد حوادثی را كه به سویش در حركت بود به یاد آورد و همه ی نیرویش را برای جلب رضایت خدا و مردم به كار برد و از خداوند خواست كه او را ببخشد و بیامرزد.

حالتی كه به این پیرمرد دست داده بود، مردمی را كه زیر منبر او گرد آمده بودند تحت تاثیر قرار داد و یكباره صدای گریه از مسجد بلند شد و سیل اشك از چشمان زنان و مردان سرازیر گردید.

در این موقع عثمان خطاب به مردم گفت كه من در این سن و با سابقه ی دراز در اسلام و در این جایگاه كه منبر پیامبر «ص» است و در مقام امیرالمومنین دست توبه به درگاه خدای یكتا دراز كردم و از او آمرزش طلبیدم و به سوی او بازگردیدم، اینك نخستین

[صفحه 192]

كسی هستم كه به نصیحت شما گوش می دهم. از سران و اشرافتان می خواهم همین كه از منبر پایین آمدم به سویم بیایند و نظرتان را به من بگویند.

من خدا را گواه می گیرم كه حق را انتخاب كنم و اجرا نمایم.

خلیفه از منبر پایین آمد و به خانه ی خود رفت.

در خانه خلیفه باز گذاشته شد تا مردم در مجلس خلیفه شركت كنند.

نمایندگان مصریان با عثمان ملاقات و مذاكره كردند و تقاضا نمودند كه خلیفه، والی مصر را از كار بركنار كند و در مورد تقسیم غنایم جنگی سیاست جدیدی را اتخاذ نماید.

عثمان قبول كرد كه محمد بن ابی بكر را والی مصر كند و غنایم جنگی را از انحصار اهالی مدینه خارج نمایدو به افرادی كه استحقاق دریافت آن را دارند اگر چه از شهروندان مدینه نباشند داده شود. ترتیبی دهد كه طبقه محروم جامعه از حداقل زندگی و رفاه برخوردار شوند.

برقراری حسن رابطه بین خلیفه و مردم باعث ناراحتی افرادی شد كه سالیان دراز قدرت حكومت را در انحصار خود داشتند.

مروان، مرد شماره یك حكومت عثمان بیش از دیگران در این فكر بود كه مانند همیشه قدرت را در اختیار داشته باشد. او در صدد برآمد كه قدرت خلافت را به خود پیوند دهد و خلیفه را از انجام وعده هایی كه داده بود بازدارد. همین كه مردم بار دیگر بر در سرای عثمان گرد آمده بودند، مروان خطاب به عثمان گفت:

ای امیرالمومنین،

افرادی كه بر در خانه ی خلیفه مسلمین جمع شدند خواهان نیروی خلافت می باشند و اگر آنچه آنها می خواهند خلیفه به آنها بدهد، دیگر چیزی برای امیرالمومنین باقی نمی ماند تا كشور را اداره كند.

مروان در این زمینه بسیار سخن گفت، عثمان كه خود طالب قدرت و تشنه ی جاه و عظمت خلافت بود سخنان مروان را سازگار با طبع خود دید و به وی ماموریت داد كه پاسخ مردم را بدهد به شیوه ای كه خود صلاح بداند.

نائله زن زیبا و مورد علاقه ی عثمان كه گوش به در اطاق داشت و صحبتهای مروان با عثمان را می شنید به داخل اطاق شد و به نزد خلیفه آمد و گفت:

ای امیرالمومنین، من میان كوفیان و مصریان و دسته ای كه از بصره آمدند، افرادی از

[صفحه 193]

خود گماشتم كه اخبار مهم آنها را به من برسانند. ماموران من از اردوهای انقلابیون گزارش می دهند كه مردم می خواهند افرادی كه امیرالمومنین به سمت والی و فرماندار منصوب نموده یا دیگر مشاغل مهم كشور را به آنها داده است و بیشتر از خویشاوندان خلیفه هستند و عمده كارهای دستگاه خلافت به دست آنها سپرده شده است از كار بركنار شوند.

مردم می گویند كه از تعدیات و احجافات فرمانداران و كارمندان نالایق خلیفه به تنگ آمده اند و اضافه می كنند كه امیرالمومنین از روش ابوبكر و عمر دست كشیده و مقدار هنگفتی از اموال مسلمین را میان خویشاوندان خود تقسیم كرده و به زندگی اهل و عیال خود همچون دربار خسروان ایران رونق داده است.

مردم از این كه خلیفه پنجاه هزار درهم به عبدالله بن خالد و پانزده هزار درهم به مروان بن حكم بخشیده و فدك را تیول وی كرده و به دیگر بستگان خود عطایای بی حساب از بیت المال داده است، بسیار ناخشنودند. آنها می گویند كه قدرت حكومت در دست مروان است و او هر كاری كه بخواهد به نام خلیفه انجام می دهد.

طلحه تحریك می كند كه مردم خانه امیرالمومنین را محاصره نمایند و كار خلیفه را یكسره كنند و خانه ی تو را بر سر ساكنان آن خراب نمایند و اطفال تو را یتیم كنند.

برای امیرالمومنین سزاوار نیست:

تعهدی كه سپرده است عمل نكند و مردم را از خود براند.

صلاح در آن است كه به گفتار مروان گوش ندهی...، و آنچه علی بن ابیطالب می گوید و پیشنهاد می كند انجام دهی و آن را به كار بندی، صلاح است كه با مردم به عدالت رفتار گردد و از چیزهایی كه مورد پسند آنها نیست دست برداشته شود.

در این موقع خبر رسید كه علی وارد خانه شد. نائله از اطاق خارج گردید، علی در حالی كه سخت ناراحت بود بر عثمان وارد شد و به او گفت:

«مروان از تو راضی نشد تا این كه تو را از دینت و عقلت منحرف ساخت، و تو در دست او مانند شترسواری هستی كه هر جا خواست تو را می راند، به خدا قسم مروان نه در دینش صاحبنظر است نه عقل دارد - او را می بینم كه تو را وارد می كند ولی خارجت نمی سازد. او شرفت را تباه ساخت و بر رایت غلبه كرد[1] .

[صفحه 194]

علی بدون این كه منتظر پاسخ باشد از خانه عثمان خارج شد.

نائله بار دیگر نزد عثمان آمد.

عثمان كه اندوهناك و از رفتار خود به ناراحتی درونی گرفتار شده بود رو به نائله كرد و گفت:

- تو شنیدی؟

آری، من آنچه را كه علی گفته بود از پشت در شنیدم. درست گفته است، تو از مروان اطاعت كردی تا به هر جا خواست تو را ببرد. مردم مصر به خاطر گفتار علی دست از سرت برداشتند. من می دانم كه علی در نزد مردم دارای قدر و منزلت است. از او بخواه كه از تو یاری كند و آشفتگی ها را از میان بردارد. من به طلحه و زبیر اطمینان ندارم، آنها از هیچ كاری علیه تو كوتاهی نمی كنند.

راه حل آن است كه از خدا پیروی نمایی و همچون ابوبكر و عمر رفتار كنی و عدالت را پیشه ی خود سازی به مردم اعلام كن كه حاضری به خواست آنها رفتار كنی و از تمام چیزهایی كه مورد پسند مردم نیست دست برداری. ای امیرالمومنین، اگر فكر می كنی محمد بن ابوبكر را والی مصر نمایی، مصر از حوزه خلافت تو جدا خواهد شد و این پسر خوانده ی علی آنجا را به اختیار علی می گذارد اشتباه است. اگر تصور نمایی كه دیگر استانداران را از كار بركنار نمایی و افراد مورد رضایت مردم را به كار بگماری، كشور اسلامی تجزیه خواهد شد و قلمرو حكومت تو محدود می گردد این تصور باطل است. موقع آن فرارسیده كه دست خویشاوندان خود را از سر مردم كوتاه كنی و من تاخیر در این كار را به مصلحت خلیفه نمی بینم.

نائله در حالی كه از جای خود برمی خاست، گفت ای امیرالمومنین مردم در پشت در خانه اجتماع كرده اند و می گویند می خواهند با خلیفه ملاقات كنند و نامه ای به او برسانند.

من گفتم در خانه را باز كنند تا مردم بتوانند با شما به صحبت بنشینند، نائله رفت و مردم وارد شدند و نامه ی خطاب به فرماندار مصر را نشان دادند كه مهر خلیفه پای آن است. در آن نامه به والی مصر دستور داده شده بود كه از قیام كنندگان عده ای را بكشد و افرادی را زندانی كند.

مردم كه به عدالت نیاز داشتند، دیدند كه این پیرمرد كاردانی را فراموش كرده و غفلت

[صفحه 195]

سراسر وجودش را فراگرفته است به آنها چنین جواب می دهد:

اگر عزل و نصب فرمانداران و والیان به پیشنهاد شما باشد پس همه چیز از شما خواهد بود. در این صورت چه كاری به دست امیرالمومنین خواهد بود؟

یكی از حاضران گفت:

ما تاكنون به عذرها و گفتارهای تو صبر كردیم. اكنون باید كنار بروی، اگر كنار نروی، بی شك مردم به حیات تو خاتمه خواهند داد و هر چه نپسندی آن خواهد شد.

آری، حماقت مروان آتشی كه زیر خاكستر نهفته بود شعله ور ساخت تا جایی كه زبانه های آن بالا گرفت و مردم خانه ی عثمان را محاصره نمودند و سنگباران كردند. بنی امیه به سوی شام فرار نمودند و خلیفه پیر را تنها گذاشتند. مردم به صحن خانه امیرالمومنین ریختند، عثمان كه روزه داشت تا با زبان روزه خدا را ملاقات كند، در اطاقی نشسته بود و بدون توجه به حوادثی كه در خانه اش می گذشت قرآن را در دامن گرفت و به قرائت آن مشغول گردید، و به این كلام الهی كه بازگشت همه به سوی اوست سخت اندیشه می كرد كه سیزده نفر وارد اطاق او شدند و ضربات شمشیر را بر او وارد آوردند.

قرآن روی زمین افتاد و خون عثمان بر آن جاری شد و كلمات الهی را رنگین كرد.

به دنبال این صداها بود كه نائله وارد اطاق شد و سعی كرد كه بین شوهرش و مردمی كه به او حمله كرده بودند حائل شود. مردم را كنار زد و عثمان را كه بر اثر ضربات وارده مجروح شده بود و می نالید در آغوش گرفت. اما ناگهان دید شمشیر كشیده ای به سوی عثمان فرود می آید او بی اراده دست خود را بالا برد تا آن را بگیرد كه شمشیر انگشتانش را قطع كرد.

این همان انگشتانی بود كه معاویه با پیراهن خون آلود عثمان بر منبر شام آویزان كرد. نائله عثمان را رها كرد و شیون كنان از اطاق خارج شد.

فریاد می زد:

مروان خدا تو را بكشد كه خانه ی ما را خراب كردی و فرزندان عثمان را میان زبانه های آتش گذاشتی. كمی بعد عثمان به قتل رسید و اطاق از جمعیت خالی شد و جسد قطعه قطعه شده عثمان كه خون از آن روان بود در میان اطاق به جای ماند.

طلحه همچون زمان توطئه قتل عمر از مدینه خارج شد این دفعه به حومه ی شهر مدینه رفت تا زبانه های آتشی كه خود افروخته بود، تماشا كند.

[صفحه 196]

خانه عثمان غارت شد و تابوت حامل جسد پایمال شده خلیفه ی مقتول سنگ باران گردید[2] اما طلحه، در اندیشه چگونگی بهره برداری از حوادث بود.

[صفحه 197]


صفحه 188، 189، 190، 191، 192، 193، 194، 195، 196، 197.








    1. امام علی بن ابیطالب ص 2:235 و برداشت از خطبه های 3 و 163 نهج البلاغه».
    2. قبر عثمان در بقیع می باشد در قبری كه به قبر عثمان بن مظعون معروف است.